فرمانده طالبان روبه شیخ گفت:ای شیخ پارسی آیا از برای استمداد ما
و جهاد با کفار آمدی؟
شیخ با خود گفت بلاشک اگر بگویم نه این دیوانگان دانه دانه ریشهایم بکنند
و خشتکم سلاخی کنند.پس از سر دانایی فرمود:
آری آمدم تا شریعت اسلامی همی اجرا کنیم.
طالبانیان نعره براوردند وشعار دادند: "ایسلام زینده باد،آمریکی مورده باد".
فرمانده طالبان شیخ در آغوش گرفت ودر همان حین کمربند انفجاری بر
کمر شیخ ببست و گفت شهادتت مبارک برادر!
شیخ اشهد خویش بخواند و با خود گفت همانا شیخی مضخرفترین شغل
است که درنهایت آدمی را به فنا دهد!
و ضامن انفجار بفشرد.........
لحظه ای بعد
شیخ به خیال اینکه در بهشت است چشمانش گشود و دید همانجا هست
که بوده و نمرده!صدای خنده شنید برگشت و دید طالبانی در کار نباشد
همانا مریدان هستند که شیخ را سرِ کار گذاشته اند!!
پس شیخ فحش ناموسی را چون رگبار بر سر مریدان فرو آورد و به دنبال
آنان تا قندهار بتاخت